فانــوس خیس

و خدائی که در این نزدیکیست ، لای این شب بو ها ، پای آن کاج بـلند . . .

فانــوس خیس

سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد

ایستادم تا دلم قرار بگیرد

صدای پر پری امد

و در که باز شد

من از هجوم حقیقتــــــ به خاکــــــ افتادم . . .

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تابستان» ثبت شده است

کجاست سمت حیاتــــــ ؟

من از کدام طرف می رسم به یک هدهد ؟

و گوش کن ، که همین حرف در تمام سفر

همیشه پنجره خواب را بهم میزد .

چه چیز در همه راه زیر گوش تو می خواند؟

درست فکر کن

کجاست هسته پنهان این ترنم مرموز ؟

چه چیز پلک ترا می فشرد

چه وزن گرم  د لــــــ انــگـــیــــزیــــــ ؟

سفر دراز نبود :

عبور چلچله از حجم وقت کم می کرد .

و در مصاحبه بـــاد و شیروانی ها 

اشاره ها به سر آغاز هوش بر میگشتـــــ .

در آن دقیقه که از ارتفاع تابستان

به " جاجرود " خروشان نگاه می کردی ،

چه اتفاق افتاد 

که خواب ســـبـــز ترا سارها درو کردند ؟

و فصل ؟ فصل درو بود .

و با نشستن یک سار روی شاخه یک سرو

کتاب فصل ورق خورد

و سطر اول این بود :

حیات ، غفلت رنگین یک دقیقه  حوّا  ستـــــ . . .

۰ نظر ۲۸ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۳۷
مسافر . . .