فانــوس خیس

و خدائی که در این نزدیکیست ، لای این شب بو ها ، پای آن کاج بـلند . . .

فانــوس خیس

سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد

ایستادم تا دلم قرار بگیرد

صدای پر پری امد

و در که باز شد

من از هجوم حقیقتــــــ به خاکــــــ افتادم . . .

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا» ثبت شده است

مرا به کودکی شور آب ها برسانید .

و کفش های مرا تا تکامل تن انگور 

پر از تحّرکــــــ زیبایی خضوع کنید . . .

۵ نظر ۲۲ آذر ۹۵ ، ۱۶:۲۳
مسافر . . .

صدای بــاد می آید ، عبـــور باید کرد

و من مســـافرم ، ای بادهای همواره !

مرا به وســعـت تشکیل برگ ها ببریــد . . .

۰ نظر ۰۶ آذر ۹۵ ، ۰۰:۰۲
مسافر . . .