فانــوس خیس

و خدائی که در این نزدیکیست ، لای این شب بو ها ، پای آن کاج بـلند . . .

فانــوس خیس

سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد

ایستادم تا دلم قرار بگیرد

صدای پر پری امد

و در که باز شد

من از هجوم حقیقتــــــ به خاکــــــ افتادم . . .

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فکر» ثبت شده است

 

تمام راه به یک چیز فکر می کردم

 

و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد.

 

خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.

 

چه دره های عجیبی !

 

و اسب ، یادت هست ،

 

 

 

 

 

سپید بود

 

 

 

و مثل واژه پاکی ، سکوت سبز چمن زار را چرا می کرد...

 

 

 

 

۰ نظر ۲۲ تیر ۹۲ ، ۰۰:۳۳
مسافر . . .