فانــوس خیس

و خدائی که در این نزدیکیست ، لای این شب بو ها ، پای آن کاج بـلند . . .

فانــوس خیس

سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد

ایستادم تا دلم قرار بگیرد

صدای پر پری امد

و در که باز شد

من از هجوم حقیقتــــــ به خاکــــــ افتادم . . .

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Hand» ثبت شده است

کجـــا حیات به اندازه شکستن یک ظرفـــــــ

دقیق خواهد شــــد

و راز رشد پنیرک را

حرارتـــــــ دهن اسب ذوب خواهد کرد؟

و در تراکم زیبای دست ها ، یــــک روز،

صدای چیدن یـــک خوشـــه را به گوش شنیدیـــم . . .

۰ نظر ۲۹ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۴۸
مسافر . . .