فانــوس خیس

و خدائی که در این نزدیکیست ، لای این شب بو ها ، پای آن کاج بـلند . . .

فانــوس خیس

سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد

ایستادم تا دلم قرار بگیرد

صدای پر پری امد

و در که باز شد

من از هجوم حقیقتــــــ به خاکــــــ افتادم . . .

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Sohrab» ثبت شده است

و در مکالمه جسم ها ،

مسیر سپیدار چقدر روشن بود !

کدام راه مرا می برد به باغ فواصل؟

 

عبــور باید کرد .

۰ نظر ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۸
مسافر . . .

و در کــدام زمین بود

که روی هـیچ نشستیم

و در حـرارت یـک سیب دست و رو شستیم؟

جرقه‌های محال از وجود برمی‌خـاست

 کجـــا هراس تماشا لطیف خواهد شـد

و ناپدیدتر از راه یک پرنده به مـــرگ؟

۰ نظر ۰۷ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۶
مسافر . . .

کجـــا حیات به اندازه شکستن یک ظرفـــــــ

دقیق خواهد شــــد

و راز رشد پنیرک را

حرارتـــــــ دهن اسب ذوب خواهد کرد؟

و در تراکم زیبای دست ها ، یــــک روز،

صدای چیدن یـــک خوشـــه را به گوش شنیدیـــم . . .

۰ نظر ۲۹ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۴۸
مسافر . . .

خیال مـی کردیـم

بـدون حاشیه هستیـم !

خیـــــال مـی کردیـم

میـان متـن اساطیـری تشنج ریبــاس

شناوریـــم !

و چنـد ثانیـه غـفلـتــــ ، حضـور هستی مـاسـتـــــــ . . .

۰ نظر ۲۳ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۳۳
مسافر . . .