دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۰۴ ق.ظ
برای این غم موزون چه شعرها که سرودند !
ولی هنوز کسی ایستاده زیر درخت
ولی هنوز سواری است پشت باره شهر
که وزن خواب خوش فتح قادسیه
به دوش پلک تَر اوست .
هنوز شیهه اسبان بی شکیب مغول ها
بلند می شود از خلوت مزارع ینجه
هنوز تاجر یزدی ، کنار " جاده ادویه "
به بوی امتعه هند می رود از هوش
و در کرانه " هامون " ، هنوز می شنوی :
بدی تمام زمین را فرا گرفت
هزار سال گذشت ،
صدای آب تنی کردنی به گوش نیامد
و عکس پیکر دوشیزه ای در آب نیفتاد . . .