فانــوس خیس

و خدائی که در این نزدیکیست ، لای این شب بو ها ، پای آن کاج بـلند . . .

فانــوس خیس

سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد

ایستادم تا دلم قرار بگیرد

صدای پر پری امد

و در که باز شد

من از هجوم حقیقتــــــ به خاکــــــ افتادم . . .

طبقه بندی موضوعی

کور کوچه ها . . .

 

در پیاده روهای تاریک ، نیمه شب

 

رهگذران چه ساده می اندیشند که تنها هستند

 

کوچه های باریک هنوز نفس میکشند

 

امّا دیگر نای حرف زدن ندارن

 

خش خش برگ ها سرود تنهائی انهاست

 

و فکر میکنم که دیگر باور کرده اند که گنجشک ها مرده اند

 

اجرهای کپک زده از سوز سرما

 

و سیاهی دود تمام راه را نقاشی کرده اند

 

سالهاست که سنگفرش ها سنگینی وزنی را احساس نکرده اند

 

و حریصانه به دنبال نگاه چشمی بی تابند

 

مهمانسرای اخر کوچه که به بن بست کوچه رنگ زندگی میداد

 

روزگاریست که متروک مانده و هیچ دستی برای نوازش

 

ان بلند نمیشود . . .

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی