فانــوس خیس

و خدائی که در این نزدیکیست ، لای این شب بو ها ، پای آن کاج بـلند . . .

فانــوس خیس

سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد

ایستادم تا دلم قرار بگیرد

صدای پر پری امد

و در که باز شد

من از هجوم حقیقتــــــ به خاکــــــ افتادم . . .

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لوح حمورابی» ثبت شده است

کنار راه سفر کودکان کور عراقی

به خطـ " لوح حمورابی "

نگاه می کردند .

و در مسیر سفر روزنامه های جهان را

مرور می کردم .

سفر پر از سیلان بود .

و از تلاطم صنعت تمام سطح سفر

گرفته بود و سیاه

و بوی روغن می داد .

و روی خاکـــــــــ  سفر شیشه های خالی مشروب ،

شیارهای غریزه ، و سایه های مجال

کنار هم بودند .

میان راه سفر، از سرای مسلولین

صدای سرفه می آمد .

زنان فاحشه در آسمان آبی شهر

شیار روشن  " جت " ها را

نگاه می کردند  . . .

۰ نظر ۲۹ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۱۳
مسافر . . .