فانــوس خیس

و خدائی که در این نزدیکیست ، لای این شب بو ها ، پای آن کاج بـلند . . .

فانــوس خیس

سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد

ایستادم تا دلم قرار بگیرد

صدای پر پری امد

و در که باز شد

من از هجوم حقیقتــــــ به خاکــــــ افتادم . . .

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «veniz» ثبت شده است

" ونیز " ، یادت هست ،

و روی ترعه آرام ؟

در آن مجادلـه زنگدار آب و زمین

که وقت از پس منشور دیده می شد

تکان قایق ، ذهن ترا تکانی داد :

غبار عادت پیوسته در مسیر تماشاست .

همیشه با نفس تـــازه راه باید رفت

و فوتـــــــ باید کرد

که پاک پاک شود صورت طلایی مرگ .

کجاست سنگ رنـــوس ؟

من از مجاورت یک درختــــــــ می آیم 

که روی پوست ان دست های ساده غربت اثر گذاشته بود :

" به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی "

۰ نظر ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۴۱
مسافر . . .