فانــوس خیس

و خدائی که در این نزدیکیست ، لای این شب بو ها ، پای آن کاج بـلند . . .

فانــوس خیس

سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد

ایستادم تا دلم قرار بگیرد

صدای پر پری امد

و در که باز شد

من از هجوم حقیقتــــــ به خاکــــــ افتادم . . .

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسماعیل فیض» ثبت شده است

و اتّـفاق وجود مرا کنار درخت

بدل کنید به یک ارتباط گمشده پاک . . .

۲ نظر ۱۱ تیر ۹۶ ، ۲۳:۴۱
مسافر . . .

دقیقه های مرا تا کبوتران مکرر

در اسمان سپید غریزه اوج دهید . . .

۳ نظر ۲۴ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۱۷
مسافر . . .

صدای همهمه می آیــد

و من مخاطب تنهای بادهای جهانم

و رودهای جهان رمز پاک محو شدن را

به من می آموزند

فقط به من . . .

۰ نظر ۰۹ آذر ۹۲ ، ۱۴:۱۳
مسافر . . .

من از مصاحبت آفتابــــــــ  می آیم ،

کجاست سایه ؟

ولی هنوز قدم گیج انشعاب بهار است

و بوی چیدن از دست باد می آید

و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج

به حال بیهوشی است .

در این کشاکش رنگین ، کسی چه می داند

که  سنگــــ  عزلـتـــــــ  من در کدام نقطه فصل است .

هنوز جنگل ، ابعاد بی شمار خودش را

نمی شناسد .

هنوز برگــــ

سوار حرف اول بـــاد است .

هنوز انسان چیزی به آب می گوید

و در ضمیر چمن جوی یک مجادله جاری است

و در مدار درخت

طنین بال کبوتر ، حضور مبهم رفتار آدمی زاد استــــــ . . .

۰ نظر ۲۶ مهر ۹۲ ، ۱۲:۲۸
مسافر . . .

و کودکان پی  پرپرچه ها روان بودند

 

سپورهای خیابان سرود می خواندند

و شاعران بزرگ

 

به برگ های مهاجر نماز می بردند

 

و راه دور سفر ، از میان آدم و آهن

 

به سمت جوهر پنهان زندگی می رفت ،

 

به غربت تر یک جوی آبـــــــــــــ  می پیوست ،

 

به برق ساکت یک فلس ،

 

به آشنایی یک لحن

 

به بیکرانی یک رنگــــــــــــ

سفر مرا به زمین های استوایی برد

 

و زیر سایه آن " بانیان " سبز تنومند

 

چه خوب یادم هست

 

عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد

 

وسیع باش و تـنـهـــا و سر به زیر و سختــــــــ . . .

۰ نظر ۰۵ مهر ۹۲ ، ۱۶:۴۱
مسافر . . .

کنار راه سفر کودکان کور عراقی

به خطـ " لوح حمورابی "

نگاه می کردند .

و در مسیر سفر روزنامه های جهان را

مرور می کردم .

سفر پر از سیلان بود .

و از تلاطم صنعت تمام سطح سفر

گرفته بود و سیاه

و بوی روغن می داد .

و روی خاکـــــــــ  سفر شیشه های خالی مشروب ،

شیارهای غریزه ، و سایه های مجال

کنار هم بودند .

میان راه سفر، از سرای مسلولین

صدای سرفه می آمد .

زنان فاحشه در آسمان آبی شهر

شیار روشن  " جت " ها را

نگاه می کردند  . . .

۰ نظر ۲۹ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۱۳
مسافر . . .

و بار دیگر ، در زیر آسمان  مزامیر ،

در آن سفر که لب رودخانه  " بابـــل "

 

به هوش آمدم ،

نوای بربط خاموش بود

و خوب گوش که دادم ، صدای گریه می آمد

و چند بربط بی تاب

به شاخه های تر بید تاب می خوردند .

و در مسیر سفر راهبان پاک مسیحی

به سمت پرده خاموش " ارمیای نبی "

اشاره می کردند .

و من بلنـــد بلنـــد

کتاب " جامعه " می خواندم .

و چند زارع لبنانی

که زیر سدر کهن سالی

نشسته بودند

مرکبات درختان خویش را در ذهن

شماره می کردند . . .

۰ نظر ۲۷ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۰۸
مسافر . . .

شرابـــــــــــــ  را بدهید

شتاب باید کرد :

من از سیاحت در یک حماسه می آیم

و مثل آبــــــــ

تمام قصه سهراب و نوشدارو را

روانم .

 


سفر مرا به در باغ  چند سالگی ام برد

و ایستادم تا

دلم قرار بگیرد ،

صدای پرپری آمد

و در که باز شد

من از هجوم حقیقت به خاکــــــــــ افتادم . . .

۰ نظر ۲۱ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۰۱
مسافر . . .

" ونیز " ، یادت هست ،

و روی ترعه آرام ؟

در آن مجادلـه زنگدار آب و زمین

که وقت از پس منشور دیده می شد

تکان قایق ، ذهن ترا تکانی داد :

غبار عادت پیوسته در مسیر تماشاست .

همیشه با نفس تـــازه راه باید رفت

و فوتـــــــ باید کرد

که پاک پاک شود صورت طلایی مرگ .

کجاست سنگ رنـــوس ؟

من از مجاورت یک درختــــــــ می آیم 

که روی پوست ان دست های ساده غربت اثر گذاشته بود :

" به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی "

۰ نظر ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۴۱
مسافر . . .

مرا سفر به کجا می بـرد ؟

کجا نشان قـدم نا تـمـام خواهــد مانـد

و بند کفش به انگشتـــــ های نـرم فراغتــــــ

گشـوده خواهـد شــد ؟

کجاست جـای رسیـدن ، و پــهــن کردن یکــــــ فـرش

و بی خیال نشستن

و گوش دادن به

صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور ؟



و در کدام بـهـار

درنگ خواهد کرد

و سطح روح پر از برگ ســبـــز خواهد شد؟

شرابــــــ  باید خورد

و در جوانی یک سایـه راه باید رفتـــــــ ،

هـــمــیــن ....

 

 

۰ نظر ۲۵ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۱۸
مسافر . . .