فانــوس خیس

و خدائی که در این نزدیکیست ، لای این شب بو ها ، پای آن کاج بـلند . . .

فانــوس خیس

سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد

ایستادم تا دلم قرار بگیرد

صدای پر پری امد

و در که باز شد

من از هجوم حقیقتــــــ به خاکــــــ افتادم . . .

طبقه بندی موضوعی

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید اسماعیل فیض» ثبت شده است

روان کنیدم دنبال بادبادک آن روز

مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید .



حضور " هیچ " ملایم را

به من نشان بدهید ."


 بابل، بهار 1345

                                                                                                 یادش گرامی و پر رهرو . . .
 

۰ نظر ۰۴ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۲۲
مسافر . . .

و  در  تنفس تنهــایی

 


 

دریچه های شعور مرا بهم بزنید . . .

۱ نظر ۳۰ آذر ۹۶ ، ۱۰:۳۹
مسافر . . .

دقیقه های مرا تا کبوتران مکرر

در اسمان سپید غریزه اوج دهید . . .

۳ نظر ۲۴ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۱۷
مسافر . . .

صدای بــاد می آید ، عبـــور باید کرد

و من مســـافرم ، ای بادهای همواره !

مرا به وســعـت تشکیل برگ ها ببریــد . . .

۰ نظر ۰۶ آذر ۹۵ ، ۰۰:۰۲
مسافر . . .

- کجاست جشن خطــوط ؟

- نگاه کن به تموّج ، به انتشار تـن من

- من از کدام طــرف می رسم به سطح بزرگ ؟

- و امتداد مرا تا مساحــت تر لیــوان

پر از سطوح عطش کن

 

۰ نظر ۱۷ مهر ۹۴ ، ۱۱:۱۸
مسافر . . .

و ای تمام درختان زیـتــــ خاک فلسطین

وفور سایه خود را به من خطاب کنید

به این مسافر تنها  ، که از سیاحت اطراف "طور" می آید

و از حرارت  " تکلیم " در تبــــ و تابـــــ  استــــ

ولی مکالمه  ،  یک روز ، محو خواهد شد

و شاهراه هوا  را

 شکوه شاه پرکهای انتشار حواس 

سـپـیـد خواهد کرد . . .

۰ نظر ۱۳ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۴۱
مسافر . . .

صدای همهمه می آیــد

و من مخاطب تنهای بادهای جهانم

و رودهای جهان رمز پاک محو شدن را

به من می آموزند

فقط به من . . .

۰ نظر ۰۹ آذر ۹۲ ، ۱۴:۱۳
مسافر . . .

من از مصاحبت آفتابــــــــ  می آیم ،

کجاست سایه ؟

ولی هنوز قدم گیج انشعاب بهار است

و بوی چیدن از دست باد می آید

و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج

به حال بیهوشی است .

در این کشاکش رنگین ، کسی چه می داند

که  سنگــــ  عزلـتـــــــ  من در کدام نقطه فصل است .

هنوز جنگل ، ابعاد بی شمار خودش را

نمی شناسد .

هنوز برگــــ

سوار حرف اول بـــاد است .

هنوز انسان چیزی به آب می گوید

و در ضمیر چمن جوی یک مجادله جاری است

و در مدار درخت

طنین بال کبوتر ، حضور مبهم رفتار آدمی زاد استــــــ . . .

۰ نظر ۲۶ مهر ۹۲ ، ۱۲:۲۸
مسافر . . .

و کودکان پی  پرپرچه ها روان بودند

 

سپورهای خیابان سرود می خواندند

و شاعران بزرگ

 

به برگ های مهاجر نماز می بردند

 

و راه دور سفر ، از میان آدم و آهن

 

به سمت جوهر پنهان زندگی می رفت ،

 

به غربت تر یک جوی آبـــــــــــــ  می پیوست ،

 

به برق ساکت یک فلس ،

 

به آشنایی یک لحن

 

به بیکرانی یک رنگــــــــــــ

سفر مرا به زمین های استوایی برد

 

و زیر سایه آن " بانیان " سبز تنومند

 

چه خوب یادم هست

 

عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد

 

وسیع باش و تـنـهـــا و سر به زیر و سختــــــــ . . .

۰ نظر ۰۵ مهر ۹۲ ، ۱۶:۴۱
مسافر . . .

کنار راه سفر کودکان کور عراقی

به خطـ " لوح حمورابی "

نگاه می کردند .

و در مسیر سفر روزنامه های جهان را

مرور می کردم .

سفر پر از سیلان بود .

و از تلاطم صنعت تمام سطح سفر

گرفته بود و سیاه

و بوی روغن می داد .

و روی خاکـــــــــ  سفر شیشه های خالی مشروب ،

شیارهای غریزه ، و سایه های مجال

کنار هم بودند .

میان راه سفر، از سرای مسلولین

صدای سرفه می آمد .

زنان فاحشه در آسمان آبی شهر

شیار روشن  " جت " ها را

نگاه می کردند  . . .

۰ نظر ۲۹ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۱۳
مسافر . . .